وبلاگ :
دختر باباش
يادداشت :
رمضان
نظرات :
5
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احمد
خدا يا. دلم مي خواست تا به هر کودکي دو بال مي دادم اما رهايش مي کردم تا خود پر واز را بيا موزد،
به سالخوردگان ياد مي دادم که مرگ نه با سالخوردگي که با فراموشي سر مي رسد،
اي مسجود فرشتگان آه اي انسانها اي روح خداوند بر زمين از شما چه چيز ها که آموخته ام من دريافته ام که همگان مي خواهند در قله کوه زندگي کنند بي انکه بدانند خوشبختي واقعي وابسته به سنگريزه ها يست که در دست دارند،
در يافته ام و چه زيباست خدا يا وقتي طفل نوزاد براي اولين بار با مشت کوچکش انگشت پدر را مي فشارد و او را براي هميشه به دام مي اندازد،
در يافته ام که يک انسان فقط هنگامي حق دارد به انسان ديگر از بالا به پايين بنگرد که نا گزير باشد او را ياري کند تا روي پاي خويش بايست،
اي هم پيمان با خداوند اي انسان با کمال تاسف بايد گفت مجموعه آموخته ها را زماني در مي يابيم بايد بکار گيريم که آموخته ها را در چمدان گذارده و بد بختانه در بستر مرگ با خود مي بريم،
و چه زيبا خواهد بود آنچه را آموخته ايم قبل از ره سفر بکار گيريم.......